
شاهزاده سیاه پوش 7 حمام هیولا

شاهزاده سیاه پوش 4 هیولای هزار دندان

شاهزاده سیاه پوش 2 تولد پر دردسر

شاهزادهخانم ماگنولیا در قصری نزدیک به سرزمین هیولاها زندگی میکند. او شبیه شاهزادههای واقعی قصههاست؛ از همانها که موهای طلایی دارند، پیراهن صورتی پفدار با کفشهای شیشهای میپوشند و سوار بر اسب شاخدار سواری میکنند. اما تقریباً هیچکس نمیداند شاهزادهخانم قصهی ما با چه راز بزرگی زندگی میکند...
ماجرا از این قرار است که از دنیای غولها تا سرزمین شاهزاده ماگنولیا راهی نیست. فاصله، فقط به اندازه یک سوراخ روی زمین است که سقف سرزمین هیولاها حساب میشود. هیولاهایی که آن پایین زندگی میکنند میتوانند از آن سوراخ بالا بیایند و وارد سرزمین شاهزاده ماگنولیا شوند. البته این کار برای آنها ممنوع است. اما بعضی از هیولاها قانون را زیر پا میگذارند و بالا میآیند. آن وقت، زنگ خطر هیولا که در انگشتر شاهزاده خانم است، به صدا درمیآید و او از تونل مخفی توی انباری سر میخورد و از دیوار قصر پایین میرود. وقتی به پایین میرسد دیگر شاهزاده ماگنولیا نیست! به جای آن، شاهزادهی سیاهپوش است با پیراهن سیاه، چکمههای سیاه، نقاب و شنل سیاه. حتی نفسطلا، اسب شاخدار شاهزاده ماگنولیا هم به مشکی، اسب تیزپای شاهزادهی سیاهپوش تبدیل میشود تا به او کمک کند جلوی هیولاها بایستد. آخر هیولاها بز میخورند! شاهزادهی سیاهپوش هرگز اجازه نمیدهد دست آنها به بزهای نازنین سرزمینش برسد!
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر