
قدرت شروع ناقص

شجاعت مطلوب نبودن

دوباره فکر کن

همهی داستان آن دختر (The It Girl) نوشتهی روث ور (Ruth Ware)، از پذیرفته شدن هانا در دانشگاه آکسفورد شروع شد. نخستین بار که هانا خبر قبولیاش را در کالج معروف پالم در دانشگاه آکسفورد شنید، یعنی در ماه اکتبر، از هیجان و اضطراب بر خودش لرزید. آکسفورد همهی چیزی بود که هانا در دل میپروراند: اوج آرزوها، رؤیاها و مسیر دقیق رسیدن به خواستههایش. قرار بود آنجا تا سه سال آینده، خانهی جدیدش باشد. بااینحال، هانا هیچ خبر نداشت که این اتفاق، تا کجا قرار است مسیر زندگیاش را دگرگون سازد.
آوریل کلارک کلاودن اولین کسی بود که هانا جونز در آکسفورد ملاقات کرد.
با نشاط، درخشان، گهگاه بدجنس، و در نهایت آن دختر ، او به سرعت هانا را به مدار خیره کننده خود کشید. آنها با هم گروهی از دوستان فداکار و جدایی ناپذیر - ویل، هیو، رایان و امیلی - را در طول دوره اول خود ایجاد کردند. در پایان سال، آوریل مرده بود.
اکنون، یک دهه بعد، هانا و ویل در انتظار اولین فرزند خود هستند و مردی که به قتل آوریل محکوم شده بود، باربر سابق آکسفورد، جان نویل، در زندان درگذشت. هانا که از اینکه بالاخره گذشته را پشت سر گذاشته است، آسوده خاطر می شود، وقتی یک روزنامه نگار جوان در می زند و شواهد جدیدی ارائه می دهد که احتمالا نویل بی گناه بوده است. وقتی هانا دوباره با دوستان قدیمی ارتباط برقرار میکند و عمیقتر راز مرگ آوریل را بررسی میکند، متوجه میشود که دوستانی که فکر میکرد میشناسد همگی چیزی برای پنهان کردن دارند... از جمله یک قتل.
"آگاتا کریستی نسل ما" (دیوید بالداچی، نویسنده شماره 1 پرفروش نیویورک تایمز) بار دیگر ثابت می کند که او "به اندازه ملکه جنایت مبتکر و خستگی ناپذیر است" (واشنگتن پست) با این معمای قتل پیشرو.
مشخصات
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر