
قدرت شروع ناقص

شجاعت مطلوب نبودن

دوباره فکر کن

ماجرا مربوط به دختر و پسری نوجوان به نامهای «تئودور فینچ» و «ویولت مارکی» است. فینچ پسری است که والدینش از هم جدا شدهاند. او نوجوانی بدسرپرست است و همسالانش به او برچسبهای عجیب و غریب میزنند، در نتیجه مدام به مرگ فکر میکند.
ویولت نیز پس از مرگ خواهرش که 9 ماه پیش در سانحه رانندگی رخ داده، با حسی از تقصیر، قصد دارد به زندگیاش خاتمه دهد. این دو همزمان از ساختمان ناقوس مدرسه بالا میروند و تصمیم میگیرند خودشان را از لبه ایوان برج پرت کنند. اما سرنوشت، آنها را به هم نزدیک میکند. آن دو که قبلا آشنایی نزدیکی با هم نداشتند، از دیدن یکدیگر متعجب میشوند و گفتوگویی میانشان به جریان میافتد که هر دو را از تصمیم به خودکشی منصرف میکند و به آنها مهلت دوبارهای برای زندگی میبخشد.
کتاب جایی که عاشق بودیم، رمانی نوشته ی جنیفر نیون است که نخستین بار در سال 2015 به انتشار رسید. تئودور فینچ، شیفته و مسحور مرگ است و مدام به روش هایی برای خودکشی می اندیشد. اما هر بار، اتفاقی خوب، هرقدر هم که کوچک باشد، او را از انجام این کار منصرف می کند. وایولت مارکی، به امید آینده زندگی می کند و به شدت منتظر تمام شدن درسش است تا بالاخره بتواند از شهرش و اندوه دردناک ناشی از مرگ اخیر خواهرش رهایی یابد. زمانی که فینچ و وایولت، یکدیگر را بر لبه ی ساختمانی ملاقات می کنند، معلوم نیست که کدام یک، ناجیِ آن دیگری خواهد شد. و زمانی که این دو برای انجام پروژه ای برای یافتن شگفتی های محل زندگی شان، تیمی را تشکیل می دهند، هم فینچ و هم وایولت، موفق به کشف چیزهای بسیار مهمتری می شوند: فینچ، تنها با وایولت است که می تواند خودش باشد—پسری عجیب، بامزه و پرانرژی که آنقدرها هم ناآشنا و غیرقابل ارتباط نیست. و وایولت، تنها با فینچ است که می تواند شمارش روزها را کنار بگذارد و آن ها را واقعاً زندگی کند. اما در ادامه ی داستان و با بزرگتر شدن دنیای وایولت، جهان فینج، کوچک و کوچکتر می شود.
مشخصات
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر