دفتر خاطرات هیولاها 7 جمله ی برفیولاها به اردوی تابستانی

الکساندر، ریپ و نیکی در اردوی تابستانی به سر می‌برند و هوا هم واقعاً گرم بود! اما ناگهان برف شروع به باریدن کرد و الکساندر و دوستانش هیولای برفی‌ ناشناخته و عجیب و غریبی را دیدند...

ادامه مطلبنمایش کمتر
35,880 تومان بدون مالیات 39,000 تومان
‎−8%
آخرین موجودی 1 قلم
مرجع:
199697
افزودن به محبوب‌ها0
اضافه به مقایسه0
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
کالاهای مشابه
توضیحات

هری جنگلبان خم شد تا صورتش روبه روی صورت الکساندر قرار بگیرد. موهای وزوزی‌اش را دم اسبی بسته بود، ریش ژولیده‌ای داشت و بازوهایش پر موترین بازوهایی بودند که الکساندر تابه حال دیده بود. او گفت: «تو باید الکساندر باپ باشی. از همه‌ی فسقلی‌ها دیرتر رسیدی.»

الیکساندر گفت: «ام... بله.» نمی‌توانست از پاهای پر موی جنگلبان چشم بردارد، حتی انگشت‌های پایش هم پشمالو بودند.

ادامه مطلبنمایش کمتر
جزئیات محصول
199697

مشخصات

ناشر
پرتقال
مؤلف
تروی کامینگز
مترجم
نیلوفر امن زاده
تعداد صفحات
96
نظرات
بدون نظر

ثبت نظر

این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
بارگذاری تصاویر:
تصاویر را در اینجا رها کنید و یا برای آپلود کلیک کنید.

فهرست

خانه

تنظیمات

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود