کتاب خبر داغ
لرد کوپر، از غولهای مطبوعاتی بریتانیا و صاحب روزنامه ی پرتیراژ بدویت، بابت استعداد خدادادی اش در یافتن خبرنگاران بی رقیب به خود میبالد. او در گیرودار یافتن خبرنگاری خبره برای پوشش جنگی قریب الوقوع در جمهوری آفریقایی اسماعیلیه است تا از رقیب مطبوعاتی اش لرد زینک و روزنامهی بربریت او جا نماند. کوپر با پیشنهاد خانم استیج همسر یکی از اعضای متنفذ هیئت دولت انگلستان، خیال میکند بالأخره خبرنگار درست را پیدا کرده، غافل از این که دست روزگار نقشههای دیگری برای او در سر دارد.
و بدین ترتیب خبر داغ آغاز میشود. کمدی اشتباهات پرهیجان اولین وو که اساسش بر موقعیتهای مضحک و خنده داری است که خبرنگاران در تقلای رسیدن به خبر دست اول می آفرینند.
اِوِلین وو رمان «خبر داغ» را براساس تجربهای که بهعنوان روزنامهنگار در حبشه داشته، نوشته است. او زمانی که برای روزنامۀ «دیلی میل» کار میکرد، از طرف آن روزنامه، برای پوشش خبری حملۀ قریبالوقوعِ بنیتو موسولینی به حبشه، به آنجا فرستاده شده بود. این مأموریت، بخشی از مواد خام رمان «خبر داغ» را در اختیار اِوِلین وو قرار داد.
اِوِلین وو در رمان «خبر داغ» دنیای مطبوعات و عالم سیاست را با نگاهی طنزآمیز و نقادانه به تصویر کشیده است.
داستان رمان «خبر داغ» دربارۀ تلاش یک روزنامهدار و غول مطبوعاتی و صاحب روزنامهای به نام «بَدویّت»، به نام لرد کوپر، برای پیش افتادن از رقیب خود، لرد زینک، در شکارِ اخبارِ داغ از جنگی قریبالوقوع در یک جمهوری آفریقایی خیالی، به نام اسماعیلیه، است. لرد کوپر دنبال خبرنگاری خبره و کاردُرُست میگردد که او را برای پوشش خبری جنگ در اسماعیلیه به آنجا اعزام کند. او بالأخره چنین میپندارد که خبرنگار آرمانی خود را یافته است اما این وسط اشتباهی، براثر یک تشابه اسمی، رخ میدهد که همهچیز را در رمان «خبر داغ» به مضحکهای بزرگ میکشاند؛ مضحکهای که هم مخاطبان این رمان را میخنداند و هم آنها را کنجکاو میکند که ببینند این مضحکه دستآخر قرار است به کجا بینجامد.
اِوِلین وو در رمان «خبر داغ» ما را با خود به پشت پردۀ عالم سیاست و مطبوعات میبرد.
در بخشی از رمان «خبر داغ» میخوانید: «سرانجام آن لحظهی بزرگ فرا رسید. مجلسگردان به سرعت برقوباد با کارکنانش به صحنه آمد و خبر بزرگش در سالن طنینانداز شد.
- سروران و اربابان من! لطفاً به احترام حضور افتخارآمیز سِر ویسکانت کوپر، سکوت!
لرد کوپر ایستاد و سینهاش از تشویق حضار پرباد شد. با مسرت دید که حتی پیشخدمتها هم مصرانه کف میزنند. مثل همیشهی ایستادنش در این مناسبتهای مسرتبار، مشتهایش را زمین گذاشت، به جلو خم شد و منتظر سکوت ماند. منشیاش بیخود و بیجهت مختصری با میکروفون او ور رفت. سخنرانیاش در دستهای کاغذ ماشینشده جلو رویش بود. عمو تئودور چند تایی کلمهی تشویقآمیز زمزمه کرد.
- روحیهات رو حفظ کن. اینقدری طول نمیکشه.
- آقایان محترم! مردی در موقعیت من وظایفِ بسیاری بر گردن دارد، برخی شاق و برخی مطبوع. اما وظیفهی بسیار مطبوعی است که امشب به همکاری خوشامد بگویم که هرچند...
چشم لرد کوپر روی کلمهی "جوانسال" ماند که مقابلش نمایان شد. تغییری داد و سخنرانیاش را پی گرفت.
- ... تازه به خدمت روزنامههای مگالوپولیتن درآمده، جوشی در شور کسبوکار بزرگ ما نهیده: بوتِ بَدویت.
عمو تئودور که کمی پیش از شش ساعت پیش به جمع کارکنان بدویت پیوسته بود، نیشش باز شد و کمکم نظرش نسبت به لرد کوپر برگشت. با خودش فکر کرد: لرد کوپر واقعاً آدم شهریِ نامعمولیه.
با آمدن نام بوت، صدای تشویقی رعدآسا بلند شد و لرد کوپر، در انتظار فرو نشستنش، نگاهی خشکوجدی به صفحات مقابلش انداخت. مدتی بود که روزنامههایش هوادار شکل جدیدی از آزمون رانندگی شده بودند. در این آزمون، متقاضیِ گواهینامه توی خودروی غیرمتحرکی مینشست و فیلمی سینمایی جلوی چشمش به نمایش گذاشته میشد از رانندگیای کابوسوار توی جادهای پر از مانع. لرد کوپر بهشخصه این وسیله را امتحان کرده بود و متن سخنرانی مقابلش حالا حس مشابهی بهش میداد. لرد کوپر نگاهش را از جملات درخشان پیش رویش برداشت و به مهمان افتخاری کناردستش انداخت (که توی آن لحظه بینیاش را توی لیوان برندی فرو کرده بود و داشت خرناسکشان نفس میگرفت). به خودش مسلط شد. ضیافت باید ادامه مییافت.»
مشخصات
- ناشر
- برج
- مؤلف
- اولین وو
- مترجم
- خاطره کرد کریمی
- اندازه کتاب
- رقعی
- نوع جلد
- گالینگور
- تعداد صفحات
- 256
- شابک
- 978-6225696082
ثبت نظر