کتاب بی قراری

رمان حول محور یک روزنامه‌نگار استانبولی می‌چرخد که از مرگ ناگهانی دوست دوران کودکی‌اش، حسین، مطلع می‌شود. حسین، که در شهر ماردین زندگی می‌کرد، با یک پناهنده ایزدی به نام ملکناز، که از خشونت‌های داعش گریخته بود، ارتباط عاطفی برقرار کرده بود. راوی پس از سفر به ماردین، شروع به کشف عمق این رابطه و تأثیرات ویرانگر جنگ و آوارگی بر زندگی آن‌ها می‌کند. داستان کتاب، بر زندگی حسین و ملکناز تمرکز دارد. حسین، مردی با دلی دلسوز، پس از دیدن وضعیت سخت مردم ایزدی که توسط داعش شکنجه شده‌اند، به کمک آن‌ها برمی‌آید. راوی پس از شنیدن خبر مرگ حسین به ماردین سفر می‌کند و با افرادی از اقوام و ادیان مختلف، مانند مسلمانان و مسیحیان، روبرو می‌شود که هر کدام داستان‌هایی از رنج و بقا دارند.