
اولین کتاب پازل من 36 ماشین ها 3

اولین کتاب پازل من 44 داستان اسباب بازی 4(دوزبانه)

اولین کتاب پازل من 21 هواپیماها (دو زبانه)

مادرم گریه میکند و پدرم به من بدوبیراه میگوید؛ یا برعکس! در چنین شرایطی به آنها چه میتوانم بگویم؟ هیچ.
مادرم گریه میکند و پدرم به من بدوبیراه میگوید؛ یا برعکس! در چنین شرایطی به آنها چه میتوانم بگویم؟ هیچ. نمیتوانم چیزی بگویم چون همین که دهانم را باز کنم همهچیز بدتر میشود. آنها مثل طوطی فقط یک جمله را تکرار میکنند: درس بخون! درس بخون! درس بخون! درس بخون! باشد فهمیدم، آنقدرها هم خنگ نیستم! من هم میخواهم درس بخوانم اما دلزدگی نمیگذارد! انگار در مدرسه چینی حرف میزنند؛ هرچه میگویند در سر من فرو نمیرود. یک گوشم در است و گوش دیگرم دروازه. من را پیش میلیاردها دکتر بردند برای چشم، گوش و حتی مغزم. نتیجهی اینهمه وقت تلف کردن این بود که من مشکل تمرکز دارم. چی؟؟؟ من خودم خوب میدانم دردم چیست، فقط کافی بود ازم میپرسیدند. من هیچ مشکلی ندارم. فقط از آنجا خوشم نمیآید...
این کتاب دربارهی پسری است که از مدرسه و مدرسه رفتن بدش میآید، چون احساس میکند در آنجا هیچ چیز تازه و بهدردبخوری یاد نمیگیرد! پدر، مادر، مدیر، معلم و دکترش اصرار دارند که او مشکل تمرکز، یا همان حواسپرتی دارد؛ اما خودش میداند که تنها مشکلش نداشتن انگیزهی کافی است...!
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر