کتاب می خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم

اسمش را چه بگذاریم؟ - افسردگی؟ او دائما احساس پستی، اضطراب، شک و تردید بی‌پایان به خود می‌کند، اما نسبت به دیگران نیز به شدت قضاوتگر است. او احساسات خود را به خوبی در محل کار و با دوستان پنهان می کند. تلاشهای او طاقت طاقت فرسا هستند و او را از ایجاد روابط عمیق باز می دارند. این نمی تواند عادی باشد. اما اگر او تا این حد ناامید است، چرا همیشه می‌تواند به غذای خیابانی مورد علاقه‌اش، کیک برنجی تند و تیز تتئوک‌بوکی، تمایل پیدا کند؟ آیا زندگی فقط همین است؟

ادامه مطلبنمایش کمتر
128,800 تومان بدون مالیات 140,000 تومان
‎−8%
ناموجود
مرجع:
256698
افزودن به محبوب‌ها0
اضافه به مقایسه0
افزودن به علاقه‌مندی‌ها
کالاهای مشابه
توضیحات

 اولین خودبازبینی ام چه زمانی شروع شد؟ ایمیل هایم را زیر و رو می کردم که به ایمیلی برخوردم مربوط به ده سال پیش. می گویند وقتی بیش از حد آسیب ببینیم به جای درمان زخم هایمان سعی می کنیم آن ها را فراموش کنیم. این اتفاق برای من هم افتاده بود، چون یادم نمی آمد در این ایمیل چه چیزی را توصیف کرده بودم. از زمان تولد مبتلا به اگزما بودم. در آن زمان اگزما مانند حالا رایج نبود. بنابراین دکترها تشخیص اشتباه می دادند و آن را یک خارش گذرا تلقی می کردند. سال ها طول کشید تا توانستند تشخیص درست دهند. چروک های کنار بازو و پاهایم و همچنین دور چشمانم معمولا در اثر خشکی قرمز بود. هرازگاهی همکلاسی هایم من را مسخره می کردند و می گفتند: «چرا پوستت این شکلیه؟ حال آدم رو بهم می زنی.» حول و حوش کلاس پنجم بودم که در فعالیت های ورزشی هیچ کس دلش نمی خواست با من هم گروه شود. آن زمان بود که فهمیدم چقدر از وجودم خجالت می کشم. من یک دختر زشت و چندش آور بودم؛ شبیه یک زن پیر که خودش را از نظرها پنهان می کرد. در دبیرستان من و دوستانم عضو یک گروه آنلاین بودیم. یک بار اعضای اصلی گروه که آن ها را نمی شناختم، بحثشان را به من اختصاص داده بودند و تحقیرم می کردند. تک تک جمله هایشان را به یاد ندارم اما حرف هایی شبیه این بود که: «صورتش نشون نمیده اما اندامش چاقه.» یا «بیشتر باید خودت رو بشوری، مخصوصا آرنج هات رو، چون سیاه و حال به هم زن شدن.» و از این قبیل حرف ها. از این که این گونه ظاهرم را قضاوت می کردند کارد به استخوانم رسیده بود. آن دوران از حافظه خودآگاهم پاک شد، اما از آنجا که عادت دارم هرشب آرنج هایم را بسابم و در طول روز هزاران بار در آینه به خودم نگاه کنم تا ببینم چیزی روی صورتم نباشد، نشان می دهد که خاطراتم در ضمیر ناخودآگاهم جا مانده است. همیشه نگرانم که در نظر دیگران چگونه به چشم می آیم. این خودبازبینی من را تا حدی رسانده است که صدای خودم را ضبط می کنم تا ببینم چگونه حرف زده ام. هیچ چیز بیشتر از این من را نمی ترساند که بفهمم وقتی رنج می کشم، کسی مسخره ام کند.

ادامه مطلبنمایش کمتر
جزئیات محصول
256698

مشخصات

ناشر
دانش آفرین
مؤلف
بک سهی
مترجم
الهه علوی
اندازه کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
تعداد صفحات
150
شابک
978-6225667174
نظرات
بدون نظر

ثبت نظر

این کالا را با استفاده از کلمات کوتاه و ساده توضیح دهید.
بارگذاری تصاویر:
تصاویر را در اینجا رها کنید و یا برای آپلود کلیک کنید.

فهرست

خانه

تنظیمات

یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتم‌های محبوب ایجاد کنید.

ورود

یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.

ورود