
قدرت شروع ناقص

شجاعت مطلوب نبودن

دوباره فکر کن

نیکولای استپانوویچ ، پرفسوری سرشناس، صاحب نشان ها و مدال های متعدد روسی و خارجی است که از بی خوابی و دوره های ضعف ویرانگر رنج می برد. او در مه تاریکی زندگی می کند. نیکولای سعی می کند دلایل کاهش سریع جسمی و روانی خود را در مواجهه با بیماری نامشخص و (طبق پیش فرض خودش) ، مرگ قریب الوقوع در طی شش ماه آینده تحلیل کند. او با دنیای اطرافش احساس بیگانگی می کند و قادر به برقراری ارتباط عاطفی با لیزا و کتیا (به ترتیب دختر و نامادری) اش نیست ، زیرا کاملا از هم گسیخته و از مشکلات خودش رنج می برد.
کتاب داستان ملال انگیز نوشتۀ آنتوان چخوف و ترجمۀ آبتین گلکار است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، یادداشتهای یک مرد سالخورده است؛ یک استاد سالخورده و عالیرتبۀ دانشگاه پزشکی. چخوف، در این رمان، داستان پیرمردی را روایت کرده که زندگیاش را مانند یک تابلوی هنری میدیده و حالا میخواهد آن را بینقص به پایان برساند اما در سایۀ کسالتها و ملالتهایش موفق نمیشود چنین کند.
کتاب داستان ملال انگیز، زندگی پیرمردی سالخورده را روایت میکند. این پیرمرد، در روسیه، پروفسور ممتازی است و «نیکالای استپانویچ فلانی» نام دارد. او آنقدر نشان و مدال روسی و خارجی دارد که وقتی ناچار میشود همهٔ آنها را به سینهاش بیاویزد، دانشجویان به لقب «کثیرالنشان» مفتخرش میکنند. آشنایان این پروفسور، از برجستهترین اعیان و اشراف هستند.
مشخصات
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر