پول چرب و چیلی آقای چیکی 1
آقای چیکی، مرد نابینا و خوشمشرب محله، اسکناس مرموزی به استیون نهساله میدهد که روی آن یک رقم «یک» و پانزده «صفر» نوشته شده و وسطش هم عکس چهرهای آشنا اما عجیب چاپ شده است. آیا این یک اسکناس کوادریلیوندلاری است؟ یعنی ممکن است واقعی باشد؟ خب، مأمور فاندو از وزارت خزانهداری ایالات متحده و تیم مأمورمخفیهای حکومتیاش مصمماند که پول را پس بگیرند، اما استیون و دوستان صمیمیاش راسل و زوپی، سگ گنده، حریفهای قَدَری برای مأمورها هستند. هرچه باشد، استیون رئیس کل انجمن کارآگاهان آیندهی فلینت و مخترع لوازم جاسوسی و کارآگاهی فوقالعادهای مثل اسنوپیز 2000 است!
استیون می دانست آقای چیکی او را بیشتر از بقیه ی بچه های محله دوست دارد. فقط هم برای این نبود که پدر استیون و آقای چیکی دوست بودند؛ آقای چیکی همه را می شناخت و با تمام آدم بزرگ های حاشیه ی جنوبی رودخانه ی فلینت دوست بود، اما بین تمام پسرهای هشت و نه و ده ساله، استیون تنها کسی بود که همیشه به آقای چیکی احترام لازم را می گذاشت و با او طوری رفتار نمی کرد که انگار مشکلی دارد.استیون با ذهن باز به آقای چیکی نگاه می کرد؛ کارآگاه ها باید همه چیز را با ذهن باز ببینند. وقتی بقیه ی بچه ها داستان هایی خیالی و افسانه هایی باورنکردنی درباره ی آقای چیکی تعریف می کردند، استیون بهشان اخم می کرد، یا نادیده شان می گرفت یا آن ها را سر جایشان می نشاند. یک بار آندره وارینگتون گفته بود آقای چیکی اصلا نابینا نیست و در واقع یک مأمور مخفی است که از طرف حکومت استخدام شده تا از اهالی محله جاسوسی کند و...
ثبت نظر