
استانبول خاطرات و شهر

خاکستر مجموعه داستان

پرنده خارزار

در جلد دوم کتاب «جواب مامان با من» سه داستان میخوانیم:
1. خانوادهی آقای جوششیرین باید حتماً قبل از ساعت هشت جایی باشند و انجام دادن کارهایی که باعث دیر رسیدن شود ممنوع است، اما…
2. آقای جوش شیرین که قبل از این به هرکسی یک دستور غذایی داده و درمورد ضررهای بعضی از غذاها سخنرانی کرده است، حالا درحالیکه خیلی گرسنه است در یک جشن عروسی با همان آدمها روبهرو میشود و…
3. خانواده تصمیم گرفتهاند یک روز برای هواخوری به جنگل بروند و برای صرف غذا مهمان نیز دعوت کردهاند، اما اگر غذا را فراموش کرده باشند چه؟
می خواستم یک تکه نان خالی پیدا کنم و بروم پشت درخت ها بخورم. باغبان مقدار زیادی نان خشکیده را خیس کرده بود تا مرغ و خروس هایش بخورند. وقتی داشتم به طرف نان ها می رفتم پایم به سنگی گیر کرد و با صورت خوردم زمین! به نظر من برای اینکه بتوانی در تاریکی نان بخوری حتماً باید مرغ باشی!
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورودیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود
ثبت نظر