کتاب رابینسون کروزو
کتاب رابینسون کروزو نوشتهٔ دانیل دفو و ترجمهٔ مرجان رضایی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. دفو اولین رمانش، رابینسون کروزو را در شصتسالگی نوشت. این اثر که محصول تخیل قوی او بود بلافاصله پس از انتشار به موفقیت دست یافت و تاکنون محبوب مانده است. به اعتقاد چارلز لَمب، منتقد انگلیسی، «سبک روایی دفو چنان طبیعی است که هیچ نویسندهٔ رمان یا داستانی به پای او نمیرسد.»
درباره کتاب رابینسون کروزو
رابینسون کروزو تاجری ثروتمند است که سفرهای ماجراجویانهاش در دریا و اقیانوس زمانی به پایان میرسد که او همچون کشتی شکستهای تک و تنهـا سر از جزیـرهای دورافتاده در میآورد. آنجـا پسری به اسم جمعه را کشـف میکند؛ ولی در عین حال کاشـف محدودیتهای استعدادهای فطری خود، دور از پول و ثروت هم میشود.
خواندن کتاب رابینسون کروزو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای ادبی دنیا پیشنهاد میکنیم.
درباره دانیل دفو
دانیل دفو (۱۷۳۱-۱۶۶۰) قبل از نگارش اولین رمانش در شصت سالگی تاجر، اقتصاددان، روزنامهنگار و جاسوس بود. به اعتقاد بسیاری او اولین رماننویس به معنای واقعی در زبان انگلیسی است.
سال ۱۶۶۰ در لندن بهدنیا آمد و با نام سادهٔ دانیل فو تعمید داده شد، اما حدود سال ۱۶۹۵ نامش را به نام دهنپرکنتر دِفو تغییر داد. پدرش شمعساز بود. دانیل در سالهای کودکی شاهد دگرگونیهای عظیمی در لندن بود و حوادث مهمی مانند طاعون و آتشسوزی بزرگ سال ۱۶۶۶ را دید. دفو ابتدا از سال ۱۶۷۱ در دورکینگ درس خواند و بعد به آکادمی ناراضیان مورتُن در نیوئینگتون گرین رفت تا کشیش کلیسای مشایخی شود. اما در ۱۶۸۲ از این کار منصرف شد و در کورنهیل به تجارت البسهٔ کشباف پرداخت. بارها به فرانسه، اسپانیا، و کشورهای فروبومان و شاید فراتر از آن سفرکرد و سفر در سراسر عمر برایش جذاب ماند. در ۱۶۸۴ با مِری تافلی ازدواج کرد و ۳۷۰۰ پوند جهیزیه نصیبش شد، ولی این مبلغ هم نتوانست او را از ورشکستگی نجات دهد و بعدها به دلیل بدهکاری به زندان افتاد. زندگیاش بسیار پر افتوخیز بود؛ در شورش سال ۱۶۸۵ دوکِ مانمت کوتاه زمانی در کنار او جنگید و سه سال بعد به صف هواداران پروپاقرص ویلیام اورانژ در «انقلاب شکوهمند»ش پیوست. در همین سال دفو مشغول نگارش مقالههای سیاسی شد و اولین اثر مهمش با نام مقالهای در باب طرحها در ۱۶۹۷ منتشر شد. انتشار جزوهٔ طنزآلودی از او به نام کوتاهترین راه با ناراضیان در ۱۷۰۲ سبب شد او را جریمه و شکنجه کنند، و سپس در نیوگِیت به زندان بیفکنند. دفو با دخالت یک وزیر محافظهکار به نام رابرت هارلی از زندان آزاد شد و طی یازده سال پس از آن به عنوان مأمور مخفی و روزنامهنگار سیاسی به هارلی و وزیران دیگر خدمت کرد. در این سالها و تا سال ۱۷۱۳ دفو بهتنهایی روزنامهٔ طرفدار دولت ریویو را نوشت و منتشر کرد. در تمام طول زندگی از نقش بازیکردن و تغییر قیافه دادن لذت میبرد و از آن در جاسوسی بهرهها برد. در نوشتههایش هم از نام مستعار یا نامی دیگر استفاده میکرد تا تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. او نویسندهٔ پرکار و تنوعطلبی بود؛ بیش از پانصد کتاب و جزوه و نشریه با موضوعات سیاسی، جنایی، مذهبی، جغرافیایی، زناشویی، روانشناسی، و ماورایی نوشت. دفو نسبتاً دیر به ادبیات داستانی رویآورد: اولین رمانش رابینسون کروزو در ۱۷۱۹ منتشر شد. دیگر آثار مهم خود، مُل فلاندِرز، روزنوشت سال طاعون و رکسانا را اندکی پس از آن نوشت. دانیل دفو در سال ۱۷۳۱ و چنان که گزارش شده است به دلیل «خواب مرگ» درگذشت و در گورستان بانهیل فیلدز لندن به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب رابینسون کروزو
«من سال ۱۶۳۲ در شهر یورک، و در خانوادهای خوب و البته اصالتاً نه اهل آنجا، متولد شدم. پدرم خارجی و اهل برِمِن بود که ابتدا به هال آمده بود. از تجارت به مال و منالی رسید و پس از ترک تجارت به یورک آمد و آنجا با مادرم ازدواج کرد که نام خانوادگیاش رابینسون بود و در آن استان خانوادهای سرشناس بودند. نام من، رابینسون کرویتزنائِر، از نام آنها گرفته شده بود؛ ولی از آنجا که در انگلستان واژهها را قلب میکنند، اکنون خودمان را «کروزو» مینامیم و ناممان را اینطور مینویسیم، و دوستانم هم همیشه مرا به این نام خواندهاند.
من دو برادر بزرگتر از خود داشتم که یکی سرهنگدوم پیادهنظام انگلستان در فلاندرز بود، که قبلاً فرمانده آن سرهنگ لاکهارتِ معروف بود، و در جنگ با اسپانیا در نبرد دانکِرک کشته شد؛ اما از سرنوشت برادر دومم هرگز باخبر نشدم، همانطور که پدر و مادرم هم هرگز ندانستند که چه برسر من آمد.
من که پسر سوم خانواده بودم و هیچ حرفهای یاد نگرفته بودم، افکار بیهوده خیلی زود به سرم آمد و مرا به خود مشغول کرد. پدرم که بسیار سالخورده بود امکانات تحصیل شایستهٔ مرا فراهم کرده بود و من، هم در خانه و هم در مدرسهٔ رایگان استان، درس میخواندم. پدرم مایل بود من حقوق بخوانم، ولی من به هیچ چیز دیگری جز رفتن به دریا راضی نمیشدم؛ و این علاقه سبب شد سخت با خواست او، یا بهتر بگویم دستورش، مخالفت کنم و در برابر نصایح و تشویقهای مادرم و دوستان دیگرمان هم بایستم، که میگفتند در زندگی فلاکتباری که انتظارم را میکشید چیزی مرگبار حس میکنند.
پدرم که مردی دانا و جدی بود وقتی از نقشهام خبردارشد با من حسابی صحبت کرد تا بلکه منصرفم کند. یک روز صبح مرا به اتاقش فراخواند، که به سبب نقرس محکوم بود همیشه آنجا باشد، و با حرارت بسیار در این باره سخنانی عتابآلود با من گفت. پرسید به جز تمایل به گشتوگذار چه دلیل دیگری برای ترک خانهٔ پدری و کشورم دارم، در حالی که میتواند مرا به اشخاص بانفوذ معرفی کند، و با کار و کوشش چشمانداز ثروت بیشتر و زندگی مرفه و کامیابی را در برابر خود داشته باشم. گفت از یکسو مردان فقیر و از سوی دیگر مردان ثروتمندی هستند که برای ماجراجویی به خارج میروند تا با انجام کارهای مهم ترقی کنند، یا با انجام کاری خارج از قاعده مشهور شوند؛ و گفت این افراد یا وضعی بسیار بهتر، و یا وضعی بسیار بدتر از من دارند؛ و وضع من متوسط است، یا متوسط رو به بالاست، و تجربهاش به او میگوید که بهترین وضع در دنیا همین است. انسان در این وضع بهتر میتواند خوشبخت شود؛ نه در معرض فلاکت، سختی، و رنج و زحمتی است که زحمتکشان متحمل میشوند و نه در معرض غرور، تجملات، جاهطلبی، و حسادتی است که افراد سطح بالا دارند. گفت که میتوانم اینطور در بارهٔ خوشبختی افراد طبقهٔ متوسط مطمئن شوم که ببینم دیگران همه حسرت این نوع زندگی را میخورند؛ چهبسا پادشاهانی که از عواقب زادهشدن در رفاه ابراز تأسف کردهاند، و آرزو کردهاند که کاش در میانهٔ این دو حد قرارگرفته بودند، جایی بین فقرا و اغنیا؛ و گفت انسانهای دانا شهادت میدهند که معیار سعادت واقعی همین است، و دعا میکنند که نه فقیر باشند و نه غنی.»
مشخصات
- ناشر
- مرکز
- مؤلف
- دانیل دفو
- مترجم
- مرجان رضایی
- اندازه کتاب
- رقعی
- نوع جلد
- شومیز
- تعداد صفحات
- 394
- شابک
- 978-9642131242
ثبت نظر