کتاب سرنوشت شوم یک امپراتور
در کتاب حاضر، زندگی ناپلئون بناپارت، از زمان ازدواج با ماری لوییز، دختر امپراتور اتریش، بازگو میشود .ناپلئون پس از این ازدواج صاحب فرزند پسری میشود که ناپلئون دوم نام میگیرد .این هنگام مصادف است با حمله ناپلئون به روسیه و شکست و عقب نشینی ارتش فرانسه که در پی آن ناپلئون به دست انگلیسیها به جزیره سنت هلن تبعید میشود ;ناپلئون دوم نیز در عنفوان جوانی بر اثر بیماری سل در حالی که آرزوی سلطنت بر کشور فرانسه را در دل میپروراند از دنیا میرود .
امپراتور بزرگ فرانسه، ناپلئون بناپارت، سر را بین دو دست گرفته، آرنجها را به میز تکیه داده و فکر میکرد.
او راجع به آیندۀ خود میاندیشید و فکر میکرد بعد از اینکه از دنیا رفت سرنوشت امپراتوری بزرگی که به وجود آورده چه خواهد شد و آن امپراتوری را چه کسی اداره خواهد نمود؟
او فکر میکرد مدت دَه سال شب و روز اوقات خود را در میدان جنگ گذرانید و دَهها هزار نفر را به کشتن داد و سربازان او تمام خاک اروپا را لگدمال کردند.
در اروپا کشوری نبود که غرش توپهای او در آن طنینانداز نشود وجنگهایی وجود نداشت که غریو شیپورهای او در آن به سمع مردم نرسد.
مدت دَه سال وی عهدنامهها را تغییر داد و سرحدات را طوری دیگر نمود و دولتهایی را از بین برد و دولتهایی را که وجود نداشتند به وجود آورد و تمام این کارها را برای این کرد که یک امپراتوری بزرگ به وجود بیاید و مانند امپراتوری قدیم روم یا امپراتوری باستانی ایران صدها سال در جهان باقی بماند.
ولی فکر میکرد بهمحض اینکه سر بر زمین گذاشت و شاید هنوز جنازۀ او دفن نشد، امپراتوری عظیم او متلاشی خواهد شد؛ چون کسی نیست که بعد از او جانشین وی باشد و نام او را حفظ کند و پرچم او را نگاه دارد.
کسی نیست که از نژاد و خون او باشد و بعد از مرگ وی ملت فرانسه و ملل دیگر او را وارث تاجوتخت ناپلئون بناپارت بشناسند و در مقابل او سر تعظیم فرود بیاورند.
کسی نیست که او بتواند هنگام مرگ به او بگوید: ای پسر من، این است امپراتوری بزرگی که من برای تو باقی گذاشتم؛ قدر این امپراتوری را بدان؛ زیرا با بهای خون صدها هزار نفر از فرزندان فرانسه و ملل دیگر و صرف میلیاردها به وجود آمده است.
به او بگوید: ای پسر من و ای وارث تاجوتخت فرانسه! قدر این امپراتوری را بدان، برای اینکه هر روز نمیتوان یک امپراتوری به وجود آورد. قرنها باید بگذرد تا اینکه اوضاع و مقتضیات به ترقی یک مرد مستعد روی مساعدت نشان بدهد و خود آن مرد آنقدر موقعشناس باشد که بتواند از فرصت مناسب استفاده نماید و خویش را به عرشۀ تخت سلطنت و امپراتوری برساند.
به او بگوید: ای پسر، برای حفظ این امپراتوری حتی از فدا کردن جان خود دریغ مکن؛ زیرا در این جهان اگر چیزی باشد که انسان برای حفظ آن باید جان فدا کند، همانا تاجوتخت امپراتوری است.
مشخصات
- ناشر
- نگاه
- مؤلف
- پیر نزلف
- مترجم
- ذبیح الله منصوری
- اندازه کتاب
- وزیری
- نوع جلد
- گالینگور
- تعداد صفحات
- 424
- شابک
- 978-6222673185
ثبت نظر